دل نوشته ی من و مفسم شادی ها
آهای مقسم شادی ها به کوی ما هم نظری کن
مردیم از این بی خبری و غم را توی دل ریختن
بیا و شادی را مهمان خانه هایمان به کن
شاید غم دست از دل دیوانه مان بردارد
ودر این ساعت و در این لحظه لبخند بر لبها بنشینه
مقسم شادی ها به تازگی به خانه هایی که
سرپرست خانواده را از دست داده اند سر زده ای
اشک چشم یتیمان را که از غم بی کسی به
جای اشک خون می بارند پاک کرده ای
به آه دلسوز بیوه زنانی که نان آورشان
را از دست داده اند گوش داده ای
مقسم شادی ها آنقدر شادی پخش کن
که یادشان برود چه بر سرشان آمده
یادشان برود دیگر از عزیزشان خبری نیست
یادشان برود از نان آورفردا یشان خیری نیست
یادشان برود هر لحظه به قیمت خریدهایشان اضافه میشود
چرا:پاورچین پاورچین می آیی می ترسی صدای پایت را بشنوند
چرا نباید بشنوند حق آنهاست بعد از این همه دلتنگی ها
به صدای پای شیرین و دل چسب شادی گوش بدهند
ترا به جان هر که دوست داری این شادی را از ما مگیر
شاید سال نو همه لحظه هایمان مملو از شادی شود
و او بیاید و از دلتنگی ها نجاتمان بدهد
صبح بیست و چهارم اسفند نود و یک