دلنوشته ی من و قضاوت های نابه جا

خدای عزیز و مهربانم عهد بسته بودم که دیگر خود را در گیر مشکلات و حرف و حدیث خانواده نکنم اما شما مرا آماده کردی با نظرات و انتقاد های تندم کمک اندکی به بهبود شرایط رفاهی و معنوی بعضی از آنان کنم به همین جهت شرایط یک سفر طولانی و پر از عشق و معرفت را برایم فراهم آوردی هر چه کردم خود را درگیر مسایل و مشکلات نکنم نشد میدانم که نمیشود در برنامه معبود یکتایم تغییری ایجاد کرد اما خدای خوبم چنان دو رنگی و بی وفایی ها قلب و روحم را آزرده کرد که نزدیک بود فراموش کنم چه عهدی با شما معبود بی همتایم بستم با اینکه احساس می کردم در لحظه لحظه شرایط سخت کنارم هستی و دستم را در دستان پر مهرت می فشاری اما چه کنم که کم طاقتم هم خدا را می حواهم و هم خرما هم با تمام وجود می خواهم آن ذره ای که از عشق و معرفتت آموختم به دیگران هدیه کنم و هم از دسیسه های شیطان رانده شده از در گاهت در عذاب حال که خوب می اندیشم می فهم من شدم ندای خالقی که کمک به بنده اش می کند تا راه و منشش را تغییر دهد شما بودید که فریاد میزدید چه کار دارید با خود می کنید یادتان رفت عهدی که بستید مگر خودتان نمی خواستید این زندگی را تجربه کنید پس چرا راه را به بیراه تبدیل می کنید من که هر لحظه به طرق مختلف به جهان هستی امر می کنم به کمکتان بشتابد ، نه تنها متذکر نمی شوید بلکه با ناله و فریاد از من گله می کنید ؟خدای عزیزم ببخش که گاهی اوقات عهدم را فراموش می کنم ببخش که کم طاقت شدم ببخش که یادم میرود دارم به عزیزانم کمک می کنم آن هم به اراده شما خدای قهارم ببخش خطاهایم را و باز در این لحظه پیمانت را با بنده خطا کارت تکرار کن شاید بتوانم با دید باز حفایق جهان هستی را درک کنم شاید بتوانم یک تغییر بسیار اندک ایجاد کنم و شما را بخندانم ، تمام.آرزویم خشنودی شما وبخشش انسان است لطفا" همانند گذشته کمکم کن به آرزویم برسم کمک کن دستگیر باشم نه باعث رنج و عذاب کمک کن هم خود را بشناسم و هم دیگران را کمک کن با تمام وجود به عهد وپیمانم عمل کنم و خسته نشوم و با گریه دل شما را به درد نیاورم کمک کن با انرڑی مضاعف به راهی که شما خالق و معبود بی همتایم برایم در نظر گرفتی ادامه دهم و با شور وشعف هم باعث شادی شما شوم و هم خود و هم دیگران
1402/5/9

دل نوشته ی من و مفسم شادی ها

آهای مقسم شادی ها به کوی ما هم نظری کن 

مردیم از این بی خبری و غم را توی دل ریختن

بیا و شادی را مهمان خانه هایمان به کن

شاید غم دست از دل دیوانه مان بردارد

ودر این ساعت و در این لحظه لبخند بر لبها بنشینه

مقسم شادی ها به تازگی به خانه هایی که 

سرپرست خانواده را از  دست داده اند سر زده ای

اشک چشم یتیمان را که از غم بی کسی به

جای اشک خون می بارند پاک کرده ای

به آه دلسوز بیوه زنانی که نان آورشان 

را از دست داده اند گوش داده ای 

مقسم شادی ها آنقدر شادی پخش کن 

که یادشان برود چه بر سرشان آمده 

یادشان برود دیگر از عزیزشان خبری نیست

یادشان برود از نان آورفردا یشان خیری نیست

یادشان برود هر لحظه به قیمت خریدهایشان اضافه میشود

چرا:پاورچین پاورچین می آیی می ترسی صدای پایت را بشنوند

چرا نباید بشنوند حق آنهاست بعد از این همه دلتنگی ها

به صدای پای شیرین و دل چسب شادی گوش بدهند

ترا به جان هر که دوست داری این شادی را از ما مگیر

شاید سال نو همه لحظه هایمان مملو از شادی شود

و او بیاید و از دلتنگی ها نجاتمان بدهد

صبح بیست و چهارم اسفند نود و یک

                                                     

دل نوشته ی من و آمده ام با دل پاک

آمده ام با چشم باز تا عشق تو را تمنا کنم

گر نپذیری ام ای خدا با این دل پاک چه کار کنم

گر ز درگهت دورم کنی به بی کران عزم سفر کنم

ای دل بی قرار بگو با درد دوریش چه کار کنم ؟

رنج سفر و زخم پاهای خسته را چگونه تحمل کنم؟

گر نبخشی گنهم در دل طوفان به پا کنم ؟ 

دوش در خواب دیدم از ماشین سفر جا مانده ام

غم وجودم را گرفته بود پس در بس کرایه کرده ام

قیمت در بس را با ذوق و شوق قبول کرده ام 

در ره آمدنم ای خدا گر نگذاری همه را با خبر کنم

بد قولم می دانم به قیمت جان جبران این عمل کنم

با چشمان باز ذره ای از انوار زیبایت را دیده ام 

خواب از چشمان پریده با بی خوابی چه کار کنم ؟

با ساز و دهل عاشقان دنیا را بیدار و هوشیار کنم ؟ 

طاقت دوریت ندارم با تونل زمان سفر کنم ،؟

ای خدا بگذار دل صاف و صادق را وکیل کنم

ببخش خطایم ! با من و منتظران عهد تاره ای ببند

تا عشق را با دل ساده و پاک هدیه درگاهت کنم 

ساعت 8 صبح               11/ 3 /99 

دل نوشته ی من و همدلی در صحرای محشر

ای کاش دلها سخت نمی شد جنگ و جدل و ستم در کار نبود   ای کاش انسانها یک دل می شدند رنج و غمی در کار نبود.     
ای کاش بغض و کینه به عشق و نور و معرفت مبدل میشد
ای کاش باران بر زمین سفت دلهای بی حاصل ببارد ونرم شود
ای کاش گلهای زیبا و رنگارنگ بر صحنه آسمان ظاهر شود
ای کاش جنگ و خونریزی و قدرت نمایی در دنیا تمام شود
ای کاش عطر وجود یار با وفا فصای دود گرفته را معطر کند
ای کاش با صدای گریه وفریاد جنگ زدگان و پناهجویان اکراینی از خواب بیدار شویم
ای کاش دست چپاول گران و ستمگران در همه ی دنیا رو شود
ای کاش رنجش و کینه به بخشش و مهر و دوستی تبدیل شود
ای کاش سفره دلها با کمک و همدلی و از خود گذشتگی رنگین شود
ای کاش راه سخت رسیدن به خدا نزدیک و آسان شود
ای کاش اسرافیل در صور خود بدمد و در محضر خدا حاضر شویم
ای کاش در صحرای محشر از هم فرار نکنیم و کمک حال هم باشیم

دلنوشته ی من و دیشب چه شبی بود

دیشب چه شبی بود حق پرستان، مستان باده به دست
،دلسوختگان،عاشقان یار همه جمع و بی تاب،زمین وزمان آماده، دلهای مشتاقان لرزان و پر طپش، ستارگان آسمان پر نور تر از همیشه صدای گریه و سوز و دعا به عرش اعلا امشب جمع مستان با یک صدا به همراه گریه و باسوز دل و از خود گذشتگی از درگاه الهی ظهور مهدی موعود را طلب می نمایند نیرویی به آرامی و ملایمت مرا از خواب بیدار  و وادار به ورزش دستها مینماید از جا بلند میشوم چه شده خدایا من که یک لورازپام خورده بودم چرا نیمه شب بیدار شدم آرام به سمت حیاط میروم با هوای خنک حالم کمی بهتر میشود به دستشویی که داخل حیاط است میروم وبعد از کمی قدم زدن به داخل سالن  بر میگردم دهنم خشک شده کمی در سالن فدم میزنم میخوابم ولی نیرویی مرا از جا بلند می کند احساس میکنم تکرر ادار گرفته ام دوباره به دستشویی می روم وضو میگیرم ولی در تاریکی جانماز را پیدا نمی کنم ناراحت می شوم انگار کسی مرا متوجه میکند که برو در حیاط دعا بکن به حیاط میروم و نزدیک دستشویی می ایستم. ستاره ی پر نوری را در آسمان مقابل خود می بینم دستهایم را به طرف آسمان به سمت ستاره نورانی بلند می کنم وبا سوز دل گریه میکنم و از بزرگوارانی که در این دو سه روزه باعث حزن و اندوه و رنجش خاطر عزیزشان گشته ام عذر خواهی میکنم واز ته دل برای همه بلاخص ظهور امام زمان عزیزم.دعا می نمایم واز خداوند قهارم می خواهم همه ظالمان و فاسقان وغارتگران بیت المال و ستمگران را به دست توانای امام زمان عزیزم در دادگاه عدل الهی محاکمه و بسزای اعمالشان برساند

دل نوشته ی من و شهادت مظلومان ارتشی :

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر از اندیشه نگذرد

خدایا تمام قولی را که داده بودم که نگذارم غم در وجودم رخنه کند فراموش کردم خبر موشک زدن، آن هم از طرف خودی ها نه تنها مرا بلکه تمام عاشقانت را غمزده و بهت زده کرده خدایا بگو چه کنیم چه کاری از دستمان بر می آید تازه داشت چند صباحی متلاشی شدن هواپیما به دست آن از خدا بی خبران خودی را فراموش می کردیم وفتی شنیدیم غواص نابغه درمیان کشته شدگان مظلوم ارتشی بود و اینکه کشورهای خارجی ابراز تأسف کردند ولی این بدتر از ابوملجم ها نه ذکری نه تسلیتی آشفته و داغون شدیم خدا را به همه مقربان درگاهش قسم دادیم و میدهیم از همه کارهای این شیطان صفتانتان نگذرد و همه مقصرین را به دست توانای امام عصر در دادگاه عدل الهی محاکمه کند در آن صورت است که نه تنها دل خانواده عزیزشان بلکه آن کولبر نابغه ای که شهریه دکتراش را نداشته واز درد بیکاری و امرار معاش تن به حمل بارهای سنگین در دل کوه ودشت داده و هر آن منتظر شلیک گلوله مأموران از خدا بی خبر است هم شاد میشود و اینجاست که وعده الهی محقق میشود گفتا که را کشتی تا کشتی زار بترسید از آن روز که نه تنها مال و منال دزدیده از بیت المال بلکه هیچ احدی قادر نیست شما را از این جهنمی که به دست خود درست کرده اید نجات دهد آنقدر مشغول زرق و برق وقدرت دنیا بودید که نه تنها خود بلکه خانواده تان را هم  به بدترین وضع اسفناک کشاندید شما که ادعای مسلمانی می کنید مگر خدا بار ها در فرآن نگفت ما شما را برای امتحان در این دنیا فرستادیم زن و فرزندان وسیله امنحان هستند مبادا فریب شیطان را بخورید مبادا حق مظلومی را بخورید مبادا حق بچه یتیمی را پایمال کنید مگر حضرت علی که شما سنگ او را به سینه میزنید و هی در منبرها میگویید هیچگاه نشد که در سفره اش دو جور غذا باشد نون یا نمک در راه احقاق حق مظلومان به شهادت نرسید ؟ شما چه ؟سفره های رنگینتان را در فضای مجازی به نمایش گذاشتند توسط آن کسانی که شما آنها را بی دین وحارب با خدا می نامید چون دستتان را رو می کنند هزار انگ زدید وبه بهانه اندکی راهی زندانشان کردید نه تنها بنده بدانید که خدا هم هرگز از اعمال ننگینتان نمی گذرد و محال است توفیق توبه را به شما سنگ دلان از خدا بی خبر بدهد خدا را به عظمت و جلالش قسم می دهیم که فرج امام زمان عزیزمان را فراهم نماید وبه دست توانای ایشان  شما را به نتیجه اعمال زشتتان برساند آمین یا رب العالمین