دل نوشته ی من و وای از این بی تدبیری :
چه بگویم که چه هادیدم وچه ها که نشنیدم سبب نوشتن من ماجرای تلخی است که دیروز بدیدم در یک چشم بر هم زدن ماشین آن مردی که برای خرید ارزانتر کنار ماشین صیفی جات پارک کرد بدزدیدند ومرد که از غم خشکش زده بود یک ماشین بگرفت و به دنبال دزد روان گشت نفهمیدم که توانست دزد را بگیرد یا نه دلخوشیمان به امنیتی بود که داشتیم فقر وبدبختی و بیکاری به قدری است که دزدی شده راه علاج بیکاری و رفع گرسنگی این درد را به که باید گفت آیا فریاد رسی هست یادزدان هم در دادگاهها وادارات همدستانی دارند که مثل آب خوردن اموال مردم را غارت می کنند جای چه کسانی در زندانهاست آنهایی که فریاد مردم مظلوم را سر میدهند یا خلاف کاران وای از این دنیای وارونه به کجا میرویم چنین شتابان به در خانه دوست یا به در خانه .......چه بگویم از این همه درد و رنج و بی انصافی چه کسی بزای دانش آموز محروم دفتر مشق و نقاشی و مداد رنگی میخرد چه کسی داروی درد دردمندان سالمند و از کار افتاده را میخرد برای رضایت امام زمانمان چند بچه را بی پدر کردیم نان بیار چند زن در زندان گرفتار شدند وای از این بی تدبیری باچه منطقی کارهای دهشناک را توجیه کنیم افسوس وصد افسوس که حاصل مبارزه ودادخواهی انسانهای پاک وبی آلایش را به باد دادیم